من و امام هشتم....
این روزا خیلی خستم. از روزی که از خونه راه افتادیم همش با بچه ها بازی می کنم و خسته میشم و فرصت خواب هم کمه برای همین از هر فرصتی برای خواب استفاده می کنم مخصوصا تو ماشین. دیروز هم از صبح خونه خاله جونم بودم و خودم و خفه کردم بس که با امیرعلی و مصطفی بازی کردم به عبارتی سه نفری ترکوندیم. از خونه خاله جون که راه افتادیم خوابم برد. در عالم خواب یهو صدایی توجه منو به خودش جلب کرد: السلام علیک یا غریب الغربا.... السلام علیک یا معین الضعفا.... السلام علیک یا شمس الضحی.... السلام علیک یا بدر الدجی..... السلام علیک یا سلطان یا اباالحسن یا علی بن موسی الرضا و رحمت الله و برکاته....